ஜ۩۞۩ஜ♥`•.¸HaMkaLaM¸.•´♥ஜ۩۞۩ஜ
(¯`v´¯) `*.¸.*´ ?¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)?(¸.•´ (¸.•´ .•´
خدایا التماست می کنم اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو: بی کس بود اما کسی روبی کس نکرد، تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت، دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست، کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد و شاید بد بود ولی واسه کسی بد نخواست… هی فلانی!!! عاشقانه های مرا به خودت نگیر... مخاطب من، معشوقه ای است که هنوز به دنیا نیامده است پاسخ مانی زمانی به شعر فروغ فرخزاد و حمید مصدق $$$$$$$$بنا به درخواست یکی از دوستان$$$$$$$$ دخترک خندید و پاسخ فروغ فرخزاد به شعر حمید مصدق من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرار کنان و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت فروغ فرخزاد تو به من خندیدی و نمی دانستی که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت حمید مصدق
خاطرات ادم مثل یه تیغ کند میمونه که روی رگت میکشی نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه خودت باش به اعتماد هر شانه ای اشک نریز به اعتماد هر هشکی هم شانه نباش آدمی به خودی خود نمی افتد اگر بیافتد از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است. سلامتی رفیقی که از پشت خنجر خورد ولی برگشت و گفت : بی خیال رفیق فهمیدم نشناختی . زانوهایم را در آغوش گرفته بودم......... وقتی......... تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی. پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت هیچکس غصه این را که چه میکرد نداشت چشمه سادگی از لطف زمین میجوشید خودمانیم زمین اینهمه نامرد نداشت.. زمانی میرسد که تمام عاشقانه هایم در مورد تو در یک کلمه خلاصه میشود: به درک...................... در زمستانی سرد و یخبندان عقاب غذا نداشت تا جوجه هایش را سیر کند گوشت بدن خود را میکند و به جوجه هایش میداد تا زنده بمانند. زمستان تمام شد و عقاب مرد و جوجه ها زنده ماندند و گفتند: خوب شد مرد. راحت شدیم از این غذای تکراری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! صدایم میزد : "گلم" گلی بودم در باغچه دلش. اما..... او باغبان عاشقی نبود گاهی سر میزد و دل میبرد مدتها بعد دانستم که من تنها نبودم او باغبان گلهای زیادی بود از روی کینــه نیــسـت اگــر خـنجــر بــه سـینــه ات مــی زننــد . . می گویند: خوش به حالت! از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…! نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند، نه ابرو…! تقدیـــــــــــر دروغ بزرگی است که دنیـــــــــــا برای گرفتن تــــــــــو از من ساخته است… این شد ک تو قرن هاست تقدــــــــــــیر منی … و تو هیچگاه نخواهی فهمید که من با یاد همان دقایقی که کنار هم بودیم ، سال هایی را که بی تو گذشت زنده مانده ام ! وقتی کسی تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بدون اون چکار کنی. شرمنده دلت باش که به تو اطمینان کرد. یادت از خودت مهربونتره! دختری به کوروش کبیر گفت: من عاشقت هستم.!!!! کوروش گفت: لیاقت شما برادر من است که از من زیباتر است و پشت سر شما ایستاده . دخترک برگشت و دید کسی نیست. کوروش گفت: اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی.................... آمدنت را حیران بنگرم یارفتنت را مات بمانم؟ باد آورده را باد میبرد قبول............. دلم را که باد نیاورده بود........ دنیای عجیبیست!!!!!! اطرافم را که مینگرم میبینم همه چیز درست است......... درست همانگونه که نباید باشد...... بر روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است نمیتوان خواب پرواز را دید............ به روزها دل مبند روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند با شب بمان شب اگر چه تاریک است ولی همیشه یکرنگ است دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از اوارگی بی تو بودن میترسم ساعتهای نبودنت.... روی مچم بسته نمیشوند .... حلقه میشوند دور گردنم........... درخت دلتنگ تبر شد.......... وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند........... کوچ پرنده به من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است دیگر باید رفت. در سرزمینی زندگی میکنیم که مردمانش صحنه ی بوسیدن دو عاشق را با نفرت نگاه میکنند ولی برای صحنه ی اعدام یک انسان دست میزنند شیشه نازکـــ احساســـ مرا دستـــ نزن ! لکــ انگشتـ دروغ !!! سرد بودنم را... بگذار پای گرم بودنت با دیگران.... *میدونی"بهشت" کجاست ؟ * *بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری... حسین پناهی ﺩﻟﻢ ﻛﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﻓﺘﻤﺶ ﺗﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻜﻮﺕ ﭘﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ بوی باران می دادی بوی دلتنگی هایی یک خیابان خیس و خلوت در شب با زخم های خط کشی شده و چراغ های بی خواب ... بوی باران می دادی. می خواستم تو را قدم بزنم
همه دنیایت ارزانیِ دیگران !
ولی ...
آنکه دنیایِ من است
مالِ دیـگری نباشد...
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
""او یقیناً پی معشوق خودش می آید !
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
"مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد !"
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
می دهد آزارم
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو
دل می برنـد...!
در خنده هایم شریکت کردم
نگفته بودی بازرگان عشقی
من از کجا می دانستم سود من تنهاییست...
کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند !
یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست....
چون وقتی تو نیستی یادت تنهام نمیزاره
ولی امروز بودنت هم نهایت نبودن بود....
چِندشمـــ می شود از
Power By:
LoxBlog.Com |